اصطلاحات رايج در كتاب برونر پرستاری مغز و اعصاب عنوان مطلب امروز سایت است که برخی از مهمترین اصطلاحات پرستاری و پزشکی مورد استفاده در سیستم عصبی یا مغز و اعصاب را به شما آموزش می دهد. این مقاله مناسب پرستاران و دانشجویان پرستاری و رشته های مختلف علوم پزشکی می باشد.
لیست اصطلاحات کتاب برونر مغز و اعصاب
آگنوزی (agnosia): عدم قدرت درک اشیاء از طریق یک سیستم حسی خاص، که می تواند حس بینایی، شنوایی یا لامسه باشد.
آتاکسی (ataxia): عدم توانایی در هماهنگ نمودن حرکات عضلانی که منجر به بروز مشکلاتی در امر راه رفتن، صحبت کردن و انجام وظایف مربوط به مراقبت از خود میگردد.
سیستم عصبی خودکار (autonomic nervous system): یکی از انشعابات سیستم عصبی است که عملکردهای غیر ارادی بدن را تنظیم می کند.
اکسون axon: بخشی از نورون است که تکانه ها را به خارج از جسم سلولی حمل می کند.
رفلکس (علامت) بابینسکی Babinski reflex sign: رفلکسی در رابطه با انگشتان پا بوده و نشان دهنده اختلالات موجود در راه های کنترل شده ی حرکتی که هدایت آنها از طریق قشر مغز صورت می پذیرد.
کلونوس clenous: حرکاتی غیر ارادی که با انقباض و شل شدن متناوب عضله به صورت پی در پی و سریع مشخص می شود.
دلیریوم delirium: فقدان گذرای عملکرد عقلی و فکری، به خاطر مشکلات سیستمی
دندریت dentrite: قسمتی از نورون که جریانات عصبی را به بدنه سلول هدایت می کند.
فلکسید flaccid: عدم وجود تونیسیته ی عضلانی، سست و شل
سیستم عصبی پاراسمپاتیک parasympathetic nervous system: یکی از بخش های عصبی خودکار که عمدتاً تحت شرایط غیر تنش زا فعال کرده و بیشتر عملکردهای احشاء را کنترل می کند.
فتوفوبی photophobia: عدم تحمل نور
حس وضعیت بدن position postural sense: آگاهی از چگونگی قرارگیری بخش های مختلف بدن بدون نگاه کردن به آنها
رفلکس reflex: واکنش خودکار نسبت به محرک ها
خشکی و سفتی عضله regidity: افزایش تونیسیته عضلانی در حال استراحت که با مقاومت زیاد در برابر کشیدگی غیر فعال مشخص می شود.
تست رومبرگ Romberg test: تستی است جهت بررسی اختلالات کارکردی مخچه؛ در این تست بیمار ایستاده و پاها را کنار هم قرار می دهد، همچنین چشم های خود را بسته و دست ها را از هم باز می کند. عدم توانایی بیمار در حفظ وضعیت خود که به شکل تلوتلو خوردن یا نوسان داشتن بروز می کند، تست را مثبت خواهد کرد.
اسپاستیسیتی spasticity: افزایش غیر طبیعی تون عضلانی، که باعث می شود عضلات در مقابل کشیدگی مقاومت نمایند.
سیستم عصبی سمپاتیک sympathetic nervous system: یکی از بخش های سیستم عصبی خودکار که عمدتاً در برگیرنده ی پاسخ های تحریکی می باشد، همان سیستم ستیز یا فرار است.
ورتیگو vertigo: نوعی خطای حسی مبنی بر داشتن حرکت چرخشی یا دورانی
ژیروس gyrus: چین و شکنج های سطح نیمکره های مغز را گویند.
جسم پینه ای The corpus callosum: دو نیمکره مغز را در قسمت پایین، به هم متصل میکند.
منطقه ی بروکا Broca’s area: در لوب پیشانی قرار گرفته و برای کنترل فعالیت های حرکتی گفتار حیاتی است.
قیف هیپوتالاموس Infundibulum: هیپوتالاموس را به بخش خلفی هیپوفیز متصل می سازد.
سوچور Suture: یا ملاج محل اتصال استخوان های جمجمه می باشد.
سوراخ مونرو Foramen of monro: یا همان سوراخ بین بطنی؛ دو بطن جانبی مغز را با هم مرتبط می کند.
حلقه ی ویلیس Circle of willis: یک حلقه ی شریانی که در قسمت قاعده ای مغز و در پیرامون غده ی هیپوفیز، مابین رشته های شریان های مهره ای و کاروتید داخلی شکل می گیرد و از شریان های کاروتید داخلی، شریان های مغزی قدامی و میانی و شریان های رابط قدامی و خلفی ایجاد می شود.
فاسیکولوس کونئاتوس و گراسیلیس یا ستون های خلفی Fasciculus cuneatus & gracilis: راه های نخاعی بالا رو می باشند که هدایت کننده ی حس های چون حس لامسه، فشار، لرزش، حس وضعیت و حرکات منفعل یا غیر فعال در همان نیمه از بدن هستند.
راه های رابرو اسپاینال و رتیکولواسپاینال Rubrospinal & Reticulospinal: راه های پایین رو نخاع می باشند که ایمپالس های مربوط به حرکات غیر ارادی عضلات را انتقال می دهند. رابرومربوط به هسته ی قرمز، و رتیکولو مربوط به تشکیلات مشبک میباشد.
حمله ی سمپاتیکی Sympatetic storming: سندرومی است که بعد از آسیب های تروماتیک مغز و تحریک سیستم عصبی سمپاتیک توسط هیپوتالاموس به وقوع می پیوندد و با تغییر سطح هوشیاری، تغییر علائم حیاتی، بی قراری و تعریق مفرط مشخص می گردد.
کرانیوساکرال (جمجمه ای-خاجی) Craniosacral: معرف موقعیت مکانی سیستم پاراسمپاتیک می باشد.
توراکولومبار (سینه ای-کمری) Thotacolumbar: معرف موقعیت سیستم سمپاتیک می باشد.
همی پلژی Hemiplegia: فلج یک دست و یک پای واقع در یک طرف بدن (فلج نیمه چپ یا راست بدن)
پاراپلژی paraplegia: وضعیتی که هر دو پا مبتلا به فلج شوند (نیمه تحتانی بدن)
تتراپلژی (کوادری پلژی) Tetraplegia / Quadriplegia: فلج هر دو دست و هر دو پا را گویند.
آتتوز Athetosis: بروز نوعی حرکت کند، مارپیچی و به شکل حرکت کرم را گویند که بعلت تخریب عقده های قاعده ای یا اختلال در عملکرد آنها ایجاد می شود.
کره Choreh: وقوع حرکات اسپاسمودیک، بی هدف، نامنظم و ناهماهنگ تنه، اندام های انتهایی و حالت در هم کشیده چهره را گویند که بعلت تخریب عقده های قاعده ای یا اختلال در عملکرد آنها ایجاد می شود.
تشنج Seizures: در نتیجه ی تخلیه ی ناگهانی و غیر طبیعی بار الکتریکی در قشر مغز به وقوع می پیوندد و متعاقبا” به شکل تغییر در وضعیت حسی،رفتار،حرکات،ادراک یا هوشیاری تظاهر پیدا می کند.
سرگیجه Dizziness: نوعی حس غیر طبیعی حرکت یا عدم تعادل است.
زبان پریشی (آفازی) Aphasia: هرگونه نقصان و اختلال در توانایی گویایی را گویند.
دمانس Dementia: به زوال تدریجی و غیر قابل برگشت وضعیت شناختی اطلاق می گردد.
آکولوپلتیسموگرافی Oculoplethysmography: روش غیرتهاجمی برای حجم سنجی چشم
افتالمو دینامومتری Ophthamodynamometry: روش غیر تهاجمی برای تعیین فشار خون سرخرگ شبکیه
استروتاکتیک Stercotactic: نصب الکترودها و ابزار آلات مورد نیاز نواز مغزی به کمک رادیولوژی در منطقه ی مورد نظر مغزی
تله متری: دور سنجی است که گاهی همراه نوار مغزی استفاده می شود.
سوراخ کردن ستون فقرات Lumbar Puncture: وارد کردن سوزنی به داخل فضای زیر عنکبوتیه ی کمری به منظور کشیدن مایع مغزی- نخاعی می باشد.
موتیسم آکینتیک akineticmutism: عدم واکنش نسبت به محیط. بیمار حرکت نمی کند و صدایی نیز از وی شنیده نمی شود، فقط گاهی چشمان خود را باز می کند.
تغییر در سطح هوشیاری altered level of consciousness: وضعیتی که در آن میزان پاسخ دهی به محرک های محیطی و نیز آگاهی نسبت به آنها کاهش می یابد.
اتورگولاسیون autoregulation: توانایی عروق مغزی در منقبض یا منبسط شدن به منظور حفظ ثبات در جریان خون مغزی علی رغم بروز تغییر در فشار خون سیستمیک شریانی.
مرگ مغزی brain death: از بین رفتن کلیه ی عملکردهای مغزی از جمله ساقه ی مغز، به صورت غیر قابل بازگشت.
کما coma: نوعی بیهوشی طولانی مدت
کرانیوتومی craniotomy: نوعی روش جراحی که با برداشتن بخشی از جمجمه همراه می باشد.
پاسخ کوشینگ cushing response: تلاش مغز در بازگرداندن جریان خون به وضعیت عادی با افزایش خون شریانی،به منظور غلبه بر افزایش فشار داخل جمجمه ای
تریاد کوشینگ Cushing’s triad: مشاهده ی سه نشانه ی کلاسیک (کاهش ضربان قلب، افزایش فشار خون و کاهش تعداد تنفس) به دنبال وارد آمدن فشار بر بصل النخاع در نتیجه ی بیرون زدگی ساقه ی مغز.
دسربره decerbation: نوعی حالت بدنی غیر ارادی ناشی از آسیب دیدگی های شدید مغزی که با کشیدگی و باز شدن بیش از حد اندام های انتهایی بالایی و پایینی همراه است.
دکورتیکه decortication: نوعی حالت بدنی غیر ارادی ناشی از آسیب دیدگی های شدید مغزی است که با خم شدن غیر طبیعی اندام های انتهایی بالایی و همچنین کشیدگی یا باز شدگی اندام های انتهایی پایینی ، مشخص می شود.
مونیتور اپیدورال epidural monitor: یک حسگر است که مابین سر و سخت شامه قرار داده می شود تا فشار داخل جمجه ای را کنترل کند.
صرع epilepsy: گروهی سندرم که با آشفتگی عملکردهای مغزی به صورت حمله ای و گذرا همراه هستند.
مونیتور فیبراپتیک fiberoptic monitor: سیستمی که در آن از انکسار نور برای تعیین فشار داخل جمجمه ای استفاده می شود.
فتق herniation: بیرون زدگی غیر طبیعی بافت از سوراخی طبیعی یا غیر طبیعی
فشار داخل جمجه ای interacraniol pressure: فشاری که در اثر حجم محتویات داخل جمجمه در فضای گنبدی شکل جمجمه ایجاد می شود.
سندرم انسداد داخلی مسیر پیام های عصبی locked-in syndrome: وضعیتی است که در آن به دلیل وجود ضایعه در پل مغزی، بیمار توانایی فعالیت های حرکتی را در کلیه ی نواحی دیستال خود از دست می دهد (تتراپلژی)، اما با این حال از نظر شناختی، سالم محسوب می شود.
میکرو دیالیز microdialysis: روشی است که در آن برای اندازه گیری سطح لاکتات، پیرورات، گلوتامات و گلوکز، یک کاتتر داخل جمجمه ای نزدیک به ناحیه ی آسیب دیده ی مغز بکار گرفته می شود.
سردرد میگرنی migraiue headache: سردردی شدید و بی امان که اغلب با نشانه هایی نظیر تهوع، استفراغ و اختلالات بینایی همراه است.
فرضیه ی مونرو- کلی Monro-Kellie hypothesis: نظریه ای بدین شرح که به دلیل محدودیت فضای داخل جمجمه گسترش محتویات درونی، افزایش یکی از اجزا (بافت مغز، خون یا مایع مغزی- نخاعی)، موجب تغییر در حجم دیگر اجزا خواهد شد.
وضعیت نباتی پایدار persistent vegetatves state: وضعیتی که در آن بیمار بیدار است، اما فاقد هوشیاری بوده و عملکردهای شناختی یا فعالیت های ذهنی عاطفی در وی دیده نمی شود.
سردرد اولیه primary headace: سردردی که برای آن هیچ علت ارگانیک خاصی یافت نمی شود.
سردرد ثانویه secondry headache: سردردی که نشانه ی یک اختلال ارگانیک دیگر محسوب می شود (مثلاً تومور مغزی یا فشار خون بالا)
صرع پایدار status epilepticus: اپیزودی که در آن بیمار چندین حمله ی تشنجی را بدون وجود دوره ی بهبودی در فواصل مابین، تجربه می نماید.
پیچ زیر عنکبوتیه ای subarachnoid screw or bolt: وسایلی که در فضای زیر عنکبوتیه کار می گذارند تا فشار داخل جمجمه ای را اندازه گیری نمایند.
ترانس اسفنوئیدی transsphenoidal: شیوه ای در عمل جراحی است که در آن از طریق سینوس های اسفنوئید به هیپوفیز دسترسی پیدا می شود..
ونتریکولوستومی ventriculostomy: کار گذاشتن کاتتر در یکی از بطن های جانبی مغز است تا از طریق آن بتوان به درناژ و تخلیه ی مایع و نیز اندازه گیری فشار داخل جمجمه ای اقدام کرد.
تغییر در سطح هوشیاری Altered level of consciousness LOC: وضعیتی که در آن بیمار قادر به تشخیص موقعیت زمانی و مکانی نبوده و نمی تواند از دستورات پیروی کند یا برای دست یابی به حالت هوشیاری به محرک های مداوم و پی در پی نیازمند می باشد.
کنتراکتور Contracture
انقباضات مرضی عضله
حس کینستیک Kinesthetic: احساس حرکت که گاهی بدنبال چرخاندن بیمار ایجاد می شود.
هیپرترمی Hyperthermia: افزایش درجه حرارت بدن
آنوکسی Anoxia: فقدان یا کمبود اکسیژن
کلاپس Collapse: روی هم خوابیدن
مقیاس کمای گلاسکو Glascow Coma Scale: مقیاسی برای اندازه گیری سطح هوشیاری که در آن به بررسی واکنش های کلامی ، چشمی و حرکتی می پردازند.
تنفس شین-استوک Cheyne-Stokes breathing: یک الگوی تنفسی دوره ای که در یک انتها به وسیله ی تنفس عمیق و در انتهای دیگر به وسیله ی قطع تنفس شناخته می شود.
مانور والسالوا Valsalva’s maneuver: با یک بازدم قوی با گلوت بسته. فشار در توراکس و شکم افزایش یافته و بازگشت وریدی به قلب کاهش می یابد. در حین زور زدن برای دفع مدفوع، بلند کردن اجسام سنگین یا تغییر وضعیت اتفاق می افتد.
برادی کاردی Bradycardia: کند شدن ضربان قلب (کمتر از ۶۰)
کرانیوپلاستی Cranioplasty: ترمیم نقایص جمجمه با کمک صفحات فلزی یا پلاستیکی
هوموستاز Homeostasis: موازنه ی بدن، فرایندهای خود تنظیم کننده ای که محیط داخلی بدن را ثابت نگه می دارند. عملکردهای کنترلی مثل فشار خون، دمای بدن، الکترولیت ها که در مقادیر خاصی حفظ می شوند.
اکیموز Echymosis: خون مردگی
هیپوناترمی Hyponotremia: کاهش سدیم خون
فوندوسکوپیک Funduscopic: دیدن قسمت های داخلی چشم
اختلالات تشنجی Seizure disorders: دوره هایی از فعالیت های غیر طبیعی حسی، حرکتی، خودکار و یا روانی که از تخلیه ی ناگهانی و بیش از حد بار الکتریکی سلولهای عصبی مغز ناشی می شود.
اورا Aura: علامت اخطار دهنده و شومی که می تواند دیداری-شنیداری و یا بویایی باشد.
ایروی Airway: لوله ای که عبور بلامانع هوا در دهان بیمار کار گذاشته می شود.
ایدیوسینکراتیک Idiosyncrasy: حساسیت کیفی غیر طبیعی نسبت به داروها که مخصوص همان فرد است و علت روشنی ندارد.
Tension headache: سردردهای تنشی
Prodrome: علامت اولیه
ارگونومی Ergonomics: علم مربوط به انسان و کار او
آنوریسم Aneurysm: ضعف دیواره شریان یا بیرون زدگی آن
کنش پریشی Apraxia: عدم توانایی انجام عملکردهای حرکتی قبلاً آموخته شده به صورت ارادی
نارساگویی عضوی Dysarthria: نقص در ادای کلمات و عبارات به دلایل عصبی
زبان پریشی بیانی Expressive aphasia: عدم توانایی در سخن گفتن که اغلب با آسیب دیدگی ناحیه چپ لوب پیشانی همراه است.
نابینایی یک طرفه Hemianopsia: کوری در نیمه میدان دید در یک یا هر دو چشم
انفارکتوس infarction: منطقه ای از بافت که محروم از ذخایر خونی گردیده است.
سندرم کورساکف Korsakoff’s Syndrome: نوعی اختلال شخصیتی که با روان پریشی، عدم تشخیص موقعیت، روان آشفتگی (دلیریوم)، بی خوابی و توهم همراه است.
ناحیه ی نیم سایه Penumbra region: ناحیه ای با جریان خونی- مغزی اندک
زبان پریشی دریافتی Receptive aphasia: عدم توانایی درک آنچه دیگران می گویند. اغلب با آسیب دیدگی لوب گیجگاهی همراه است.
لاکونار Lacunar: حفره ای
اندآرترکتومی Endarterectomy: عملی که در آن یک سرخرگ که به دلایلی باریک شده است تصحیح می شود.
Stenosis: تنگی مجرا
Flow-sheet: نمودار گردشی
آمورفوسنتز Amorphosynthesis: بیماری که دچار همونیموس همی آنوپی (از دست رفتن نیمی از میدان بینایی به صورت مشابه) است، از نیمه ی آسیب دیده ی بدن حذر می نماید و تمایل به فراموشی و فاصله گرفتن از آن نیمه را دارد، این مشکل آمورفوسنتز نامیده می شود.
آسیب بسته مغزی Blunt: زمانی به وجود می اید که سر با سرعتی بالا و درحالی که بلافاصله از شتاب آن کاسته می شود، با یک شی ء برخورد کند و بافت مغزی دچار آسیب دیدگی شود، این حالت منجر به بازشدگی جمجمه و سخت شامه نمی گردد.
آسیب مغزی باز Brain injury open: زمانی به وجود می آید که یک شی به داخل جمجمه نفوذ کرده و وارد مغز شود و در طول مسیر خود به بافت نرم مغز آسیب وارد آورد (آسیب دیدگی های نفوذ کننده)، یا آسیب بسته مغزی چنان شدید باشد که منجر به باز شدن پوست سر، جمجمه و سخت شامه گردیده و مغز را در معرض تماس با محیط خارج از بدن قرار دهد.
آسیب دیدگی کامل طناب نخاعی Complete spinal cord lesion: وضعیتی که با فقدان کامل حس و کنترل ارادی عضلات در زیر سطح آسیب دیده همراه است.
تکان مغزی Concussin: فقدان موقت عملکردهای عصبی بدون آسیب دیدگی آشکار ساختمان مغز.
کوفتگی Contusion: کبودی یا خون مردگی در سطح مغز
جلیقهی حلقه دار Halo vest: جلیقه ای سبک متصل به حلقه ای مخصوص جهت ثابت نگه داشتن نخاع گردنی.
آسیب دیدگی سر Head injury: به آسیب های وارد بر پوست سر،جمجمه و یا مغز مغز اطلاق می شود.
آسیب ناقص طناب نخاعی Incomplete spinal: وضعیتی که در آن رشته های عصبی حسی یا حرکتی یا هر دو در زیر سطح آسیب دیده حفظ می شوند.
مثانهی نوروژنیک Neurogenic bladder: اختلال عملکرد مثانه به دنبال تختلال سیستم عصبی که می تواند موجب بروز احتباس ادرار و یا فعالیت بیش از حد مثانه شود.
پاراپلژی Paraplegia: فلج اندام های تحتانی همراه با اختلال عملکرد روده و مثانه به دلیل وجود ضایعه در بخش های سینه ای،کمری یا خاجی نخاع.
آسیب دیدگی ثانویه Secondry injury: آسیب دیدگی مغز، به دنبال یک رویداد تروماتیک اولیه.
آسیب دیدگی طناب نخاعی Spinal cord injury(SCI): آسیب وارده به طناب نخاعی، ستون مهره ها، بافت نرم محافظت کننده و دیسک های بین مهره ای در اثر تروما.
برش عرضی Transection: قطع یا برش نخاع که می توند کامل و یا ناقص باشد.
علامت باتل Battle’s sign: وجود یک منطقه ی اکیموز بالای ماستوئید.
اوتوره Otorrhe: خروج مایع مغزی نخاعی از گوش
علامت هاله ای Halo sign: لکه ای خون که به وسیله ی لکه ی زرد رنگی احاطه شده است.
سایکوتیک Psychotic: روان پریشی
نوروتیک Neurotic: روان رنجور
هایپرالیمنتاسیون Hyperalimetation: مواد مغذی زیاد (معمولاً به مواد مغذی کلی پرنترال می گویند).
اوسیفیکاسیون هتروتوپیک Heterotopic ossification: ناحیه ای با جریان خونی- مغزی اندک
زبان پریشی دریافتی Receptive aphasia: عدم توانایی درک آنچه دیگران می گویند. اغلب با آسیب دیدگی لوب گیجگاهی همراه است.
لاکونار Lacunar: حفره ای
اندآرترکتومی Endarterectomy: عملی که در آن یک سرخرگ که به دلایلی باریک شده است تصحیح می شود.
Stenosis: تنگی مجرا
Flow-sheet: نمودار گردشی
آمورفوسنتز Amorphosynthesis: بیماری که دچار همونیموس همی آنوپی (از دست رفتن نیمی از میدان بینایی به صورت مشابه) است، از نیمه ی آسیب دیده ی بدن حذر می نماید و تمایل به فراموشی و فاصله گرفتن از آن نیمه را دارد, این مشکل آمورفوسنتز نامیده می شود.
آسیب بسته مغزی Blunt: زمانی به وجود می اید که سر با سرعتی بالا و درحالی که بلافاصله از شتاب آن کاسته می شود، با یک شی ء برخورد کند و بافت مغزی دچار آسیب دیدگی شود، این حالت منجر به بازشدگی جمجمه و سخت شامه نمی گردد.
آسیب مغزی باز Brain injury open: زمانی به وجود می آید که یک شی به داخل جمجمه نفوذ کرده و وارد مغز شود و در طول مسیر خود به بافت نرم مغز آسیب وارد آورد (آسیب دیدگی های نفوذ کننده)، یا آسیب بسته مغزی چنان شدید باشد که منجر به باز شدن پوست سر، جمجمه و سخت شامه گردیده و مغز را در معرض تماس با محیط خارج از بدن قرار دهد.
آسیب دیدگی کامل طناب نخاعی Complete spinal cord lesion: وضعیتی که با فقدان کامل حس و کنترل ارادی عضلات در زیر سطح آسیب دیده همراه است.
تکان مغزی Concussin: فقدان موقت عملکردهای عصبی بدون آسیب دیدگی آشکار ساختمان مغز.
کوفتگی Contusion: کبودی یا خون مردگی در سطح مغز.
جلیقه ی حلقه دار Halo ves: جلیقه ای سبک متصل به حلقه ای مخصوص جهت ثابت نگه داشتن نخاع گردنی.
آسیب دیدگی سر Head injury: به آسیب های وارد بر پوست سر، جمجمه و یا مغز مغز اطلاق می شود.
آسیب ناقص طناب نخاعی Incomplete spinal: وضعیتی که در آن رشته های عصبی حسی یا حرکتی یا هر دو در زیر سطح آسیب دیده حفظ می شوند.
مثانه ی نوروژنیک Neurogenic bladder: اختلال عملکرد مثانه به دنبال تختلال سیستم عصبی که می تواند موجب بروز احتباس ادرار و یا فعالیت بیش از حد مثانه شود.
پاراپلژی Paraplegia: فلج اندام های تحتانی همراه با اختلال عملکرد روده و مثانه به دلیل وجود ضایعه در بخش های سینه ای، کمری یا خاجی نخاع.
آسیب دیدگی ثانویه Secondry injury: آسیب دیدگی مغز، به دنبال یک رویداد تروماتیک اولیه.
آسیب دیدگی طناب نخاعی Spinal cord injury (SCI): آسیب وارده به طناب نخاعی، ستون مهره ها، بافت نرم محافظت کننده و دیسک های بین مهره ای در اثر تروما.
برش عرضی Transection: قطع یا برش نخاع که می توند کامل و یا ناقص باشد.
علامت باتل Battle’s sign: وجود یک منطقه ی اکیموز بالای ماستوئید.
اوتوره Otorrhea: خروج مایع مغزی نخاعی از گوش
علامت هاله ای Halo sign: لکه ای خون که به وسیله ی لکه ی زرد رنگی احاطه شده است.
سایکوتیک Psychotic: روان پریشی
نوروتیک Neurotic: روان رنجور
هایپرالیمنتاسیون Hyperalimetation: مواد مغذی زیاد (معمولاً به مواد مغذی کلی پرنترال می گویند.)
اوسیفیکاسیون هتروتوپیک Heterotopic ossification: رشد بیش از حد و دردناک استخوان در مفاصل تحمل کننده ی وزن
Roto rest: تخت چرخشی روتو رست
کولار گردنیCervical collar: گردن بند طبی
وازوپرسور Vasopressor: عاملی که سبب انقباض بافت عضلانی مویرگ و سرخرگ می شود.
Ischial: استخوان نشیمنگاه
آتاکسی ataxia: اختلال در توانایی انجام حرکات هماهنگ
فلج بولبار Bulbar paralysis: عدم تحرک عضلات عصب دهی شده به وسیله ی اعصاب جمجمه ای و اجسام سلولی شان، در ناحیه ی زیر ساقه ی مغزی.
دیپلوپی Diplopia: دید دوتایی با ایجاد دو تصویر از یک شی ء در هر دو چشم یا یکی از چشم ها.
دیس کینزی dyskinesia: اختلال در توانایی انجام حرکات ارادی
دیس فاژی Dysphagia: اشکال در بلع، که بیمار را در معرض خطر آسپیراسیون قرار می دهد.
دیس فونی Dysphonia: اختلال در وضعیت صدا یا تغییر در روند تولید آوا
نوروپاتی Neuropathy: اصطلاحی کلی که نشان دهنده ی اختلال سیستم عصبی می باشد.
پاراستزی parasthesia: احساس کرختی؛ بی حسی، سوزش یا احساس سوزن سوزن شدن.
پریون Prion: ذره ای کوچک تر از ویروس است که در برابر روش های استریلیزاسیون استاندارد مقاومت می کند.
اسپاستیسیتی Spasticity: افزایش تونوس عضلانی همراه با بالا رفتن مقاومت نسبت به کشش که اغلب با ضعف،افزایش رفلکس های تاندون عمقی و کاهش رفلکس های سطحی همراه است.
حالت اسفنجی spongiform: داشتن کیفیت یا ظاهر اسفنجی
سندرم واترهاوس- فردریکسن Waterhouse-Friderichsen Syndrome: عفونت حاد ناگهانی ممکن است با آسیب دیدگی غده ی فوق کلیوی، کلاپس جریان خون و همچنین خونریزی کسترده همراه باشد. این سندرم به دلیل تخریب بافت اندوتلیال و نکروز عروقی توسط باکتری بوجود می آید.
علامت کرنیگ Kernig’s sign: یک علامت التهاب مننژیت در بیماری مننژیت. در این حالت عدم توانایی باز کردن زانو هنگامی که تا ۹۰ درجه خم شده به سمت شکم باشد، دیده می شود.
علامت برودزینسکی Brudzinski’s sign: خم شدن مفصل های لگن و زانو در هنگام بالا آوردن سر از روی تخت که در التهاب مننژ دیده می شود.
Petechy: لکه های کوچک ناشی از نشت خون
Purpura: لکه های ارغوانی پوست
Ecchymosis: خون مردگی
Arthropod: انواع خاصی از بند پایان
اسکوتر Scooter: وسیله ای دوچرخه ای شکل با موتوری کوچک که دارای حفاظی برای پاها می باشد.
پلاسمافرز Plassmapheresis: تعویض پلاسما (پلاسمافرز)
نورالژی عصب سه قلو تیک دردناک Trigeminal neuralgia Tic douloureux: اختلال عصب جمجمه ای پنجم است که با حملات ناگهانی درد در نواحی ای که توسط یکی از شاخه های عصب سه قلو و یا بیشتر عصب دهی می شوند مشخص می شود.
آکاتیزی Akathisia: بی قراری، نیاز فوری به تغییر مکان دادن و در محیط اطراف راه رفتن و آشفتگی.
برادی کینزی Brady kinesia: صحبت کردن و انجام حرکات ارادی به صورت بسیار کند و آهسته
کره chorea: حرکات سریع، پرشی، غیر ارادی و بی هدف در اندام های انتهایی یا در عضلات صورت مانند حالت شکلک در آوردن.
دمانس Dementia: نوعی اختلال ذهنی ارگانیک پیش رونده با مشخصات: تغییر در شخصیت، حالت گیجی و سردرگمی، عدم تشخیص موقعیت زمانی، مکانی و اشخاص، زوال قوای عقلانی با اختلال در حافظه و قوه ی تشخیص.
دیس کینزی Dyskinesia: اختلال در توانایی انجام حرکات ارادی
میکروگرافی Micrographia: دست خط بسیار ریز و اغلب ناخوانا
نورودژنراتیو neurodegenerative: بیماری، فرایند یا وضعیتی که سبب زوال سلول های طبیعی سیستم عصبی یا عملکرد آنها می گردد.
پاپیل ادم papilledema: ادم عصب بینایی
رادیوکولوپاتی Radiculopathy: بیماری مربوط به ریشه اعصاب نخاعی که اغلب منجر به بروز درد و همچنین حساسیت فوق العاده ای نسبت به لمس در بیمار می گردد.
سیاتیک sciatica: التهاب عصب سیاتیک که منجر به بروز درد و حساسیت در مسیر عصب واقع در ران و پا می گردد.
اسپوندیلوز Spondylosis: التهاب مفصل از نوع دژنراتیو یا التهاب مفصل استخوان های مهره ای کمر یا گردن که منجر به سفتی مفاصل مهره ای می گردد.
Amenorrhea: قطع قاعدگی
Hypogonadism: کاهش فعالیت بیضه
Projectile vomiting: استفراغ جهنده
تشنجات جاکسونی Jacksonian seizures: حرکات تشنج مانند در یک نیمه از بدن
منتاسیون Mentation: از دست دادن حافظه و بروز حال سردرگمی
اجسام لوی Lewybadies: تئوری های جدید علت بروز نورودژنراسیون را استرس اکسیداتیو در بخشی از نورون می دانند که با نام اجسام لوی معروفند.
Shuffing gait: کشاندن پا بر روی زمین حین راه رفتن می باشد.
آنول Annulus: حلقه ی فیبروزه احاطه کننده ی دیسک
هسته ی پولپی Nucleus Pulposus: تودهی توپی شکل واقع در مرکز دیسک ها
رتراکتور Retractor: وسیله ای برای باز نگه داشتن اطراف ناحیه ی عمل.
سلام میخواستم بپرسم fup اختصار چ کلمه پزشکی هست؟
سلام این اصطلاح مخفف follow up یا پیگیری کردن است
سلام لطفا اختصارات رایج مغز و اعصاب را برای اینجانب ایمیل نمایید.
سلام ارسال شد
سلام
این متن تو سونوگرافی انومالی جنین نوشته شده میشه واسم توضیح بدید
Separation of 4mm between the choroid plexus and the margin of the ventricle is noted.
سلام لطفا برای دریافت پاسخ سوال خودتون به پزشک درخواست کننده سونوگرافی مراجعه فرمائید
سلام بیماری MPT یعنی چی
سلام احتمالا منظور شما ترکیب سه داروی ملفالان، پردنیزون و داروی تالیدومید است که به اختصار MPT نامیده شده و بعنوان استاندارد کنونی درمان مولتیپل میلوما بکار میرود.
سلام..میشه لطفا اختصارات رو برای من ارسال کنید به ایمیلم..متشکر
سلام. نیاز ی به ارسال نیست شما خودتون (و تمام اعضای سایت) مجاز به کپی برداری و استفاده آموزشی از سایت هستید
سلام. خسته نباشید. میخواستم بپرسم اصطلاحا آسیمتری در سونوگرافی معز چیه. یعنی چی .ممنون. .
سلام اصطلاح آسیمتری یا آسیمتریک بودن (asymmetry) به معنی نامتقارن بودن دو بخش از عضو مثلا بطن چپ و راست مغز هست
سلام خسته نباشید na.s/b به چه معناست؟؟
سلام..لطفا معنی این هارو بگید
Parasellar regions are unremarkable
The orbital content are unremarkable
پیشوند های رایج اصطلاحات مغز و اعصاب با مثال میشه بگین