در حرفه کسی همچو پرستار نداریم…
این گونه پر از سختی و دشوار نداریم…
بس دل نگران بهر مریض از دل و از جان
شب تا به سحر دیده ی بیدار نداریم…
این گونه چنین مایه گذار از تن شیرین
دلخسته و دلسوز و دل افگار نداریم…
در روز و شب و گردش ایام و زمانه
یاریگر و پرسنده ی بیمار نداریم…
بس همچو مَلَک خوانده و گفتند ز حسنش
این حرف عیان را سر تکرار نداریم…
سنجش به چه بتوان بنمود ارزش و قدرش
در کار خدایی حد و معیار نداریم…
از لطف و محبّت ، بِه از این فوج پرستار
دریا دل بی منّت و آزار نداریم…
سروده: مجتبی عندلیب