پرستارم
مثال کوه پابرجا
مثل سرو استوار
چون دریایی خروشانم
… و آن دور دست ها خطی است، که من را می دهد پیوند، به هر یک از شما مردم
دراندوه شما جمعم، در آلام شما تیمار هردردم
و آن ساعت که در بالین تو پارا می نهم در پیش
چه میدانی که خود سرشار از دردم؟!
… نهانی رنج ولی صبر تورا با صبر می پویم
و چون دریا خروشانم ولیکن در کنار تو پیوسته مثال موجی آرامم
همه روزم به بالینت
شباهنگام که مهتاب است و چتر شب که می آید به بالای سرت در پیش
به بالین تو می آیم، نگاهت می کنم در خواب
مبادا خواب تورا آشفته بنماید
به تو آرام می بخشم
و رنجت را که در بستر فرو ریخته به روی دیده می ریزم
و با عظمی چنان راسخ قدم را می نهم برجای
….وپایان شب است انگار
ببین آن پنجره صبح است، پر از نور است، پر از امید فرداهاست
ببین آن پنجره باز است وتو در نور آن روشن چه خندانی!
شروع دیگری در پیش روی داری
تو آن بیماری سخت را فرو ریختی
ببین بر جای خود محکم چه پابرجا نگاهم می کنی…
انگار می گویی سپاس ازتو
و می دانم که مسرورم
چه سرشارم
من این ساعت که می بینم تو پابرجای قدم را می نهی بر خانه ات این بار
نمی دانی چه سرشارم
پرستارم… پرستارم
من این ساعت که می گویم به گوش جمله ی این جمع
نمی دانی چه پر بارم
نمی دانی چه شادابم
پرستارم … پرستارم
ارسالی از: آقای احسان طیبی